کد مطلب:234781 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:228

ترک مهم ترین جلسات تاریخ به خاطر نماز
مأمون خلیفه ی ستمكار عباسی، با نقشه ای از پیش ساخته، مناظره و مباحثه ای دینی تدارك دید تا دانشمندان ورزیده در بحث و جدل و سران مذاهب و ادیان مختلف را در مجلسی با هشتمین امام علی بن موسی علیه السلام رودررو قرار دهد و بدین ترتیب شاید بر عظمت عملی و معنوی امام شكستی وارد آورد. امام علیه السلام، به تنهایی به پاسخ آنان نشست و با بیانی رسا و منطقی گویا، هر یك را به عجز و تسلیم و پذیرش استدلال خویش واداشت، چنان كه حق را باز شناختند و بر عظمت علمی امام اعتراف كردند.

در چنین مجلس با اهمیتی، امام علیه السلام در میان بحث به مأمون رو كرد و فرمود: «الصلاة قد حضرت؛ وقت نماز است...».

یكی از دانشمندان - كه با امام به بحث مشغول بود - عرض كرد: سرور من پاسخ را ناتمام مگذار كه دلم نرم شده و آماده ی پذیرشم؟....

امام فرمودند: نماز می خوانیم و برمی گردیم... برخاست و دیگران نیز برخاستند.

در تفصیل این داستان آمده است:

یكی از ادیانی كه نامش در قرآن آمده «صابئین» است كه به حضرت یحیی گرایش دارند. ضمنا برای ستارگان تأثیری قائلند و



[ صفحه 114]



نماز و مراسم ویژه ای دارند كه هنوز در خوزستان گروهی از آنان هستند. این فرقه رهبری بسیار دانشمند ولی مغرور داشتند به نام عمران كه بارها با امام رضا علیه السلام گفت و گو می كرد؛ ولی زیر بار نمی رفت، در یكی از جلسات امام رضا علیه السلام استدلالی كرد كه او تسلیم شد و گفت: «الان لان قلبی؛ حالا روح من نرم شده و حاضرم مكتب تو را بپذیرم»، ناگهان صدای اذان بلند شد. امام رضا علیه السلام جلسه را ترك كرد. مردم گفتند: فرصت حساسی است، چنین فرصتی پیش نمی آید، امام فرمود: اول نماز! او كه این تعهد را از امام دید علاقه اش بیشتر شد.

حضرت رضا علیه السلام در داخل مجلس نماز خواند. پس از نماز مجلس برای مرتبه دوم تشكیل شد. حضرت رضا علیه السلام عمران را پیش خواند و فرمود: سؤال كن؟ عمران از آفریدگار و صفاتش سؤال كرد و جواب كاملی شنید تا این كه فرمود: فهمیدی؟ جواب داد: بلی آقای من فهمیدم و گواهی می دهم خداوند همان طوری است كه شما توصیف فرمودید و این كه محمد بنده و برگزیده ی خداوند است و دین او دین حق است. پس رو به جانب قبله نموده، به سجده افتاد و اسلام آورد. [1] .



[ صفحه 116]




[1] داستان ها و حكايت هاي نماز؛ ص 33؛ ترجمه ي جلد دوازدهم بحارالانوار، ص 164.